اعتماد شناختی

اعتماد شناختی

نتایج تحقیق

ابتدا ارتباط میان متغیرها و سوال ها (متغیرهای مورد بررسی تحقیق) مطالعه شده است. سپس فرضیه ها مورد آزمایش قرار گرفته شده است.

  • فرضیه 1: اعتماد شناختی بر اثربخشی ارتباطات درک شده دارای تاثیر مثبت و با معنا است.

در نتیجه: افزایش آن مدیر فروش به مدیر بازاریابی، باعث افزایش اثربخشی درک شده از ارتباطات کاری میان دو مدیر می شود.

  • فرضیه 2: اعتماد احساسی مدیر فروش به مدیر بازاریابی بر اثربخشی ارتباطات درک شده دارای تاثیر مثبت و با معنا است.

در نتیجه: افزایش اعتماد احساسی مدیر فروش به مدیر بازاریابی، باعث افزایش اثربخشی درک شده از ارتباطات کاری میان آن ها می شود.

  • فرضیه 3: اعتماد شناختی مدیر فروش به مدیر بازاریابی بر تعارض مخرب دارای تاثیر با معنا و منفی است.

در نتیجه: افزایش آن مدیر فروش به مدیر بازاریابی، باعث کاهش سطح تعارض مخرب میان دو مدیر است.

  • فرضیه 4: اعتماد احساسی دارای تاثیر منفی و با معنا بر تعارض مخرب است.

در نتیجه: افزایش اعتماد احساسی مدیر فروش به مدیر بازاریابی، باعث کاهش سطح تعارض مخرب میان دو مدیر است.

با توجه به مطالعات دیوز و مسی در سال 2007، اعتماد شناختی و احساسی، بر اثربخشی ارتباط درک شده. دارای تاثیر مثبت و بر تعارض مخرب،

دارای تاثیر منفی می باشد.

در نتیجه فرضیه 1 تا 4 طبق نتایج تحقیقات دیوز و مسی می باشد.

  • فرضیه 5: اعتماد شناختی بر تعارض سازنده، دارای عدم تاثیر با معنا است.

در نتیجه: افزایش آن مدیر فروش به مدیر بازاریابی، تغییری در سطح تعارض سازنده میان دو مدیر ایجاد نمی کند.

دیوز و مسی در تحقیق های خود در سال 2007 به این نتیجه رسیدند که:

این موضوع بر تعارض سازنده دارای تاثیر مثبت می باشد.

و نتیجه این فرضیه متفاوت است با نتایج تحقیقات دیوز و مسی در کشور استرالیا.

  • فرضیه 6: اعتماد احساسی مدیر فروش به مدیر بازاریابی بر سطح تعارض سازنده میان دو مدیر، دارای تاثیر مثبت و با معنا می باشد.

درنتیجه: افزایش اعتماد احساسی مدیر فروش به مدیر بازاریابی، باعث افزایش سطح تعارض سازنده میان دو مدیر می باشد.

  • فرضیه 7: اعتماد شناختی مدیر فروش به مدیر بازاریابی بر اعتماد احساسی مدیر فروش به مدیر بازاریابی، دارای تاثیر مثبت و با معنا است.

در نتیجه: افزایش آن در مدیر فروش به مدیر بازاریابی، باعث افزایش بسیار زیاد سطح اعتماد احساسی مدیر فروش به مدیر بازاریابی می شود.

  • فرضیه 8: مشابهت های روان شناختی دو مدیر دارای تاثیر مثبت و با معنا بر اعتماد شناختـــــی می باشد.

درنتیجه: افزایش مشابهت های روان شناختی میان مدیر بازاریابی و فروش، باعث افزایش آن در مدیر فروش به مدیر بازاریابی می شود.

با توجه به تحقیقات دیوز و مسی در سال 2007:

تعارض سازنده بر اثربخشی ارتباط درک شده، دارای تاثیر مثبت اعتماد شناختی بر اعتماد احساسی، دارای تاثیر قوی اختلافات روان شناختی برآن، دارای تاثیر قوی منفی هستند. و نتیجه این فرضیه مطابق نتایج دیوز و مسی می باشد.

  • فرضیه 9: مشابهت های روان شناختی دو مدیر دارای تاثیر مثبت و با معنا بر اعتماد احساسی مدیر فروش به مدیر بازاریابی می باشد.

درنتیجه: افزایش مشابهت های روان شناختی میان مدیر بازاریابی و فروش، باعث افزایش اعتماد احساسـی می باشد.

تحقیقات دیوز و مسی نشان می دهد که اختلافات روان شناختی بر اعتماد احساسی، دارای عدم تاثیر با معنا است و نتیجه فرضیه متفاوت است با نتایج تحقیقات دیوز و مسی.

  • فرضیه 10: افزایش تجربه بازاریابی مدیر فروش، هیچگونه تغییری در سطح اعتماد شناختی مدیر فروش به مدیر بازاریابی ایجاد نمی کند.

در تحقیقات دیوز و مسی هم تجربه فروش مدیر بازاریابی تاثیر با معنایی بر آن ندارد.

  • فرضیه 11: افزایش تجربه بازاریابی مدیر فروش، تغییری در سطح اعتماد احساسی مدیر فروش به مدیر بازاریابی ایجاد نمی کند.

بر اساس تحقیقات دیوز و مسی، سطح تجربه فروش مدیر بازاریابی بر اعتماد احساسی،

دارای تاثیر مثبــت می باشد و با نتیجه این فرضیه مطابقت ندارد.

  • فرضیه 12: افزایش تحصیلات مدیر فروش، تغییری در سطح اعتماد شناختی مدیر فروش به مدیر بازاریابی ایجاد نمی کند.

  • فرضیه 13: سطح تحصیلات مدیر فروش، بر اعتماد احساسی، دارای عدم تاثیر با معنا می باشد.

درنتیجه: افزایش سطح تحصیلات مدیر فروش، تغییری در سطح اعتماد احساسی مدیر فروش به مدیر بازاریابی ایجاد نمی کند.

در تحقیقات دیوز و مسی، تحصیلات مدیر بازاریابی بر آن و اعتماد احساسی تاثیر با معنایی ندارد و با نتیجه این فرضیه یکسان است.